می خندی، قندهای عالم در دلم آب می شود لبخند شیرینت پایان روزگار تلخ من است….
از یاد بردنت کار من نیست….
چگونه بفرستم ”باورم” را برای تو تا باور کنی،
از یاد بردنت کار من نیست….
خوشبختی.....اگه یکی هست که به فکر خوشحال کردنته این یعنی خوشبختی به همین سادگــــی….
یک عمر به خدا دروغ گفتم .....یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد. می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد. هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت. هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد. اما من هرگز حرف خدا را باور نکردم! وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم چشم هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز، تا صدای خدا را نشنوم. من از خدا گریختم بی خبر از آن که خدا با من و در من بود. می خواستم کاخ آرزوهایم را آن طور که دلم می خواهد بسازم نه آن گونه که خدا می خواهد. به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شد و زیر خروارها آوار بلا و مصیبت ماندم. من زیر ویرانه های زندگی دست و پا زدم و از همه کس کمک خواستم. اما هیچ کس فریادم را نشنید و هیچ کس یاریم نکرد. دانستم که نابودی ام حتمی است. با شرمندگی فریاد زدم خدایا اگر مرا نجات دهی، اگر ویرانه های زندگی ام را آباد کنی با تو پیمان می بندم هر چه بگویی همان را انجام دهم. خدایا! نجاتم بده که تمام استخوان هایم زیر آوار بلا شکست. در آن زمان خدا تنها کسی بود که حرف هایم را باور کرد و مرا پذیرفت. نمی دانم چگونه اما در کمترین مدت خدا نجاتم داد. از زیر آوار زندگی بیرون آمدم و دوباره احساس آرامش کردم. گفتم: بگو چه کنم تا محبت تو را جبران نمایم؟ خدا گفت: هیچ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان در همه حال در کنار تو هستم.
راز ۶۰ سال زندگی مشترک ؟!از پیرمرد و پیرزنی پرسیدند شما چطور ۶۰ سال با هم زندگی کردید؟ گفتند ما مربوط به نسلی هستیم که وقتی چیزی خراب می شد تعمیرش می کردیم نه تعویضش…..!!!
یه لبخند هایی هست که به آدم قدرت زندگی میدهیه آغوش هایی هست که به آدم انرژی میده. یه نگاه هایی هست که به آدم جرات میده. یه لبخند هایی هست که به آدم قدرت زندگی میده.
تو نام توبه را بنویس ، امضا کردنش با مندلت را خانه ما کن، مصفّا کردنش با من به ما دردِ دل افشا کن، مداوا کردنش با من اگر گم کرده ای ای دل، کلید استجابت را بیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با من بیفشان قطره ی اشکی، که من هستم خریدارش بیاور قطره ای اخلاص، دریا کردنش با من اگر درها به رویت بسته شد، دل بر مکن بازآ در این خانه دق الباب کن، وا کردنش با من به من گو حاجت خود را، اجابت می کنم آنی طلب کن آنچه می خواهی، مهیّا کردنش با من بیا قبل از وقوع مرگ، روشن کن حسابت را بیاور نیک و بد را، جمع و منها کردنش با من چو خوردی روزی امروز ما را، شکر نعمت کن غم فردا مخور، تأمین فردا کردنش با من اگر عمری گنه کردی، مشو نومید از رحمت تو نام توبه را بنویس، امضا کردنش با من
خودشناسیدقایقی را که به عیب جویی دیگران می گذرانیم، اگر صرف اندیشیدن به عیبهای خود کنیم، فایده های زیادی می بریم که کوچکترین آن خودشناسی است.
شاید اکنون به خدا رسیده بودم….اگر با هر دعایی که می کردم قدمی هم برمی داشتم، شاید اکنون به خدا رسیده بودم….
قیمت عشق چقدر کم شده است !!!چه کسی می گوید که گرانی شده است !!! دوره ی ارزانیست ! دل ربودن ارزان ! نظرات شما عزیزان: |
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید مطالب اخير نويسندگان
٭ تنها
پيوند ها
٭ آزاد
|